جدول جو
جدول جو

معنی مساقط

مساقط
(مَ قِ)
جمع واژۀ مسقط. (آنندراج). رجوع به مسقط شود. جای زدن و جای افتادن. (آنندراج). جایی که چیزها می افتد. (ناظم الاطباء) : عتبی آورده است که در آن ایام مردم را دیدمی که در مساقط ارواث تتبع و تفحص دانه ها کردندی. (ترجمه تاریخ یمینی). در میان منابت اشجار و مساقط احجار پی او بگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 418)
لغت نامه دهخدا