توشه دان. ج، مزاود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (دهار). توشه دان مسافر. ج، مزاود. (ناظم الاطباء). توشه دان. خاشاک دان. آنچه در آن توشه کنند. مزوده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مزوده شود، خنوری از ادیم که در آن خرما نهند. (ناظم الاطباء) ، به هر نوع میوۀ خشک شکوفائی اطلاق میشود که بصورت کپسول یا برگه یا نیام و یا خرجین و یا خرجنیک باشد. ج، مزاود: و اًذااسقط النور خرج مزود فیه ثلاث حبات. (ابن البیطار حرف حاء ص 2 دوسطر به آخرمانده. و لکلرک در ترجمه همین عبارت ج 1 ص 394)