رعیت. (از منتهی الارب) (متن اللغه). عامۀ مردم. (از منتهی الارب). که زیر سلطۀ رئیس باشد. (از اقرب الموارد). تابع. خادم. کنایه از رعیت. (غیاث اللغات). زیردست. فرودست. (یادداشت مؤلف). مقابل رئیس. کارمند. عضو اداره یا مؤسسه یا شرکتی که زیردست رئیس کار می کند، آنکه شهوت او در سر او باشد و بس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، بزرگ سر. (از منتهی الارب). عظیم الرأس. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) ، که از درد سرشکایت کند. (از متن اللغه). که به سرسام مبتلا باشد. (از متن اللغه). المصاب رأسه. (از اقرب الموارد)