سرکش و درگذرنده. (منتهی الارب). خبیث و متمرد و شریر. (از اقرب الموارد). متمرد و سرکش و بیرون رونده از فرمان خدای تعالی و رانده شده. (غیاث). گردنکش. (زمخشری). دیوستنبه. (السامی). طاغی. عاصی. الود. ج، مرداء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : و من الناس من یجادل فی اﷲ بغیرعلم، و یتبع کل ّ شیطان مرید. (قرآن 3/22). ان یدعون من دونه اًلا اناثاً و اًن یدعون اًلا شیطاناً مریداً. (قرآن 117/4). مرا از شر این شیطان مرید که در پس پشت من نشسته است و دست حول و قوت من بسته خلاصی و مناصی دهی. (سندبادنامه ص 143). زن کنیزک را پژولیده بدید درهم و آشفته و دنگ و مرید. مولوی. چونکه آن مرد اژدها را آورید در هوای گرم خوش شد آن مرید. مولوی. گله گله از مرید و از مرید چون سگ باسط ذراعه بالوصید. مولوی. روبهانه باشد آن صید مرید مرده گیرد صید کفتار مرید. مولوی. نخستین ابوبکر پیر مرید عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید. سعدی (بوستان چ یوسفی، بیت 86). ، خرما در شیر تر نهاده، و خرما درآب یا در شیر نهاده. (منتهی الارب). خرما که در شیر خیسانده شود تا نرم گردد، آب در شیر. (از اقرب الموارد)