جدول جو
جدول جو

معنی مرهل

مرهل(مُ رَهَْ هََ)
نعت مفعولی از مصدر ترهیل. آماسیده و منتفخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مرهل

مرهم

مرهم
هر دارویی که روی زخم بگذارند
مرهم کافوری: ترکیبی از کافور، روغن زیتون و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد می کند می مالند
مرهم
فرهنگ فارسی عمید

مرسل

مرسل
فرستاده شده، فرستاده، پیغام آور، ساده، روان مثلاً نثر مرسل
مرسل
فرهنگ فارسی عمید

مجهل

مجهل
درندشت بیابان بی نشانه بیابانی که نشانه ای در آن نباشد و مسافران راه بجایی نبرند جمع مجاهل
فرهنگ لغت هوشیار

مرال

مرال
ترکی گاو کوهی، آهو گاو کوهی، غزال آهو: و بچه مرال امروز آوردند که هنوز پشتشان خال سفید دارد
فرهنگ لغت هوشیار

مرحل

مرحل
رفتگاه فرودگاه سرای آنجا که کوچ کنند مسکن: در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود
فرهنگ لغت هوشیار

مرجل

مرجل
خاژغان (دیگ و پاتیل وامثال آن را گویند و در عربی مرجل خوانند) دیگ دیگ: پاس خطش نگذارد که بگرداند رنگ اگر از موم نهی بر سرآتش مرجل. (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار