جدول جو
جدول جو

معنی مره

مره(مِرْ رَ)
توانائی و استواری اندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، حالتی که چیزی بر آن استمرار یابد. ج، مرر. جج، امرار. (اقرب الموارد) ، قوت و شدت و توانائی. (از اقرب الموارد). توان. (نصاب). قوت. (مجمل اللغه). نیرو. (دهار) : علّمه شدیدالقوی ذومره فاستوی. (قرآن 5/53 و 6).
- ذومره، لقب جبرئیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به ذومره شود.
، تاه رسن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خرد و تیزی آن. (منتهی الارب). عقل و اصالت و محکمی، انه لذو مره، دارای عقل و اصالت و استحکام است. (از اقرب الموارد) ، زهره و صفرا. (منتهی الارب). صفرا که خلطی است زردرنگ و تلخ مزه از جملۀ اخلاط چهارگانه. (غیاث). خلطی است از اخلاط بدن که صفرا باشد زیرا قویترین خلطهاست. (از اقرب الموارد). زرده. (دهار) ، سودا، که خلطی است از اخلاط بدن، بسبب اینکه سخت ترین اخلاط است. ج، مرار. (اقرب الموارد).
- مرهالحمراء، یکی از اخلاط اربعه. گش سرخ.
- مرهالسوداء، یکی از اخلاط اربعۀ قدماست. (یادداشت مرحوم دهخدا). گش سیاه.
- مرهالصفراء، یکی از اخلاط اربعهقدماست. (یادداشت مرحوم دهخدا). گش زرد
لغت نامه دهخدا