مؤنث مر، به معنی تلخ، در مقابل حلو. ج، مرائر، برخلاف قیاس. (از اقرب الموارد) ، بودن شخص بخیل نسبت به مال خود تا وقتی زنده باشد. حالت شخصی که در زمان حیات خود در مورد مال خویش بخل بورزد سپس آن را بوسیلۀ وصیتهایی بر پایۀ هوای نفس تبذیر کند، بخیل و نظرتنگ و شحیح. (از اقرب الموارد) ، درختی و یا تره ای تلخ. (منتهی الارب). درخت یا بقله ای است. (از اقرب الموارد). ج، مرّ، امرار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). - ابومره، کنیۀ ابلیس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ابومره شود. - ، فرعون. (دهار)