جدول جو
جدول جو

معنی مروق

مروق(مُ رَوْ وَ)
نعت مفعولی از مصدر ترویق. رجوع به ترویق شود. صاف کرده شده و مصفی. (غیاث) (آنندراج). بی آمیغ. مصفی. صافی. پالوده:
گیتی همه جهل و حب او علم
مردم همه تیره او مروق.
ناصرخسرو.
، بیت مروق، خانه رواق دار. (منتهی الارب). خانه که رواق بر آن گسترده باشند. (از اقرب الموارد) ، شراب پالوده. (دهار). شراب که صاف شده باشد. (از اقرب الموارد). شراب پالوده که اصلاً غش ّ در آن نبود. (غیاث) (آنندراج). می صافی کرده. رائق. مصفی. صریح. صریحه. صافی:
بادۀ خوشبوی مروق شده ست
پاکتر از آب و قویتر ز نار.
منوچهری.
نشاط کن ملکا بادۀ مروق نوش
یکی به مجلس بزم ویکی به نغمت زیر.
مسعودسعد.
به جام زر بردست شه آید
مروق می چو بیرون آید از دن.
ناصرخسرو.
دراین برف و سرما دو چیز است لایق
شراب مروق رفیق موافق.
ادیب صابر.
بادۀ جود او از آن همه
نزد من خوشتر و مروق تر.
سوزنی.
تا نیم شب شرابهای مروق می نوشیدند. (سندبادنامه ص 91).
با دوستان مشفق و یاران مهربان
بنشسته و شراب مروق کشیده گیر.
سعدی.
در خانه های مرتب و اسباب مهیا و شراب مروق و مصفی...به انواع عیش و عشرث مشغول به نکته گوئی... (ترجمه محاسن اصفهان)
لغت نامه دهخدا