جدول جو
جدول جو

معنی مروس

مروس(مَ)
معرب اسکاله، نوعی ظرف یا جام. ج، اشکالات، اشاکل. (دزی ج 1 ص 25)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مروس

مروس

مروس
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است
فرهنگ لغت هوشیار

مروس

مروس
بکره که رسن او از مجری افتاده و میان بکره و قعو درآویخته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا