آب دهان روان. (منتهی الارب). آب دهان. (دهار). لعاب و آب دهان. سال مرغه، آب دهان وی جاری گشت. (از اقرب الموارد) ، اشباع کردن از روغن. (از اقرب الموارد) ، فراهم آمدنگاه پشگل گوسفند. (ازمنتهی الارب). محل گرد آمدن آب که در آن پشگل گوسفند جمع شده باشد. (از اقرب الموارد) ، مرغزار و روضه، یا مرغزار بسیار گیاه. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). مرغه. رجوع به مرغه شود. ج، مروغ