جدول جو
جدول جو

معنی مرشح

مرشح(مُ رَشْ شَ)
نعت مفعولی است از ترشیح. رجوع به ترشیح شود، آراسته. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، پروریده. پرورده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مرشح کردن، تربیت کردن. بتدریج پروردن:
چو کرد خواهد مر بچه را مرشح شیر
ز مرغزار نه از دشمنی کندش آوار.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 280).
، چکیده شده، سیراب. (غیاث) ، در اصطلاح امروزین عرب زبانان، نامزد برای انتخابات یا هر منصبی دیگر. کاندیداتور. داوطلب
لغت نامه دهخدا