درهم آمیخته. (غیاث) (آنندراج) آشفته و پریشان عقل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فاسد و تباه. (آنندراج). فاسد. (ناظم الاطباء) : هم مخبط دینشان و حکم شان از پی طومارهای کژبیان. مولوی. - مخبط شدن، فاسد شدن. درهم و ناموزون شدن. بهم خوردن و تباه شدن: چون مخبط شد اعتدال مزاج نه عزیمت اثر کند نه علاج. (گلستان). - ، در تداول به معنی دیوانه شدن آمده است. - مخبط کردن، آشفته و تباه و پریشان ساختن: سلجوقیان بعد از شکست خصمان... جملۀ دیار خراسان آشفته و مخبط کردند. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 15)