معنی محو گشتن
- محو گشتن (شِ کَ تَ)
- محو شدن. محو گردیدن. سترده و زایل شدن: و محجۀ انصاف که به مواطاءه اقدام ظلم تمام مندرس و محو گشته... (سندبادنامه ص 10) ، نیست و فانی شدن:
پیش تو محو گشتند اول قدم همه کس
هرگز دوم قدم را یک راهبر نیامد.
عطار.
مدتی می رفت چون دریا بدید
محو گشت و تا ابد مستور شد.
عطار
