محمد بن تاج الدین عمر بن مسعود، از آل برهان (بنی مازه) است که در بخارا امارت و هم ریاست مذهب حنفی داشتند. وی بر اثر اختلافی که با پدر داشت از آنجا فرار کرد و به مرو رفت و ازآنجا به دعوت قمرالدین ملک آموی بدان دیار عزیمت کرد و در آموی ساکن شد. عوفی که در حدود سال 600 هجری قمری در مسافرت از مرو به بخارا، به دعوت وی به آموی رفته و چندی میهمان او بوده است وی را به کمال فضل و مهارت در سواری و اطلاع از دقایق ریاضی ستوده و از اشعار وی در لباب الالباب نقل کرده است از آنجمله است: گر تافته دل را ز سر خیره سری چشم تو کژی می کندای رشک پری چون باد گری راست شدی نگذارم تا بیش به چشم کژ به ما درنگری. # رنگ شفق از سرشک عنابی ماست صبح صادق گواه بیخوابی ماست از دیده بجای آب خون می بارم وین نزد تو هم دلیل بی آبی ماست. رجوع به لباب الالباب چ نفیسی صص 151-153 و ص 599 و مجمع الفصحا چ مصفا ج 3 ص 1410 و نیز رجوع به هفت اقلیم (اقلیم پنجم) شود