جدول جو
جدول جو

معنی محصن

محصن
(مُ حَصْ صَ)
استوار. (از منتهی الارب) :
گفتم روم به مکه و جویم در آن حرم
کنجی که سر به حصن محصن درآورم.
خاقانی.
در حصن کرده. (از منتهی الارب). باحصن. محاطشده از دیوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا