جدول جو
جدول جو

معنی مجروح کردن

مجروح کردن(شَ زَ دَ)
خستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خسته کردن. زخم زدن. زخمی کردن:
جنازه تو ندانم کدام حادثه بود
که دیده ها همه مصقول کرد و رخ مجروح.
کسائی.
گر ز سقف خانه چوبی بشکند
بر تو افتدسخت مجروحت کند.
مولوی.
خلقی به تیغ غمزۀ خونخوار و لعل لب
مجروح می کنی و نمک می پراکنی.
سعدی.
هر روز باد می برد از بوستان گلی
مجروح می کند دل مسکین بلبلی.
سعدی
لغت نامه دهخدا