جدول جو
جدول جو

معنی مجرد کردن

مجرد کردن
(شَ گُ ذَ دَ)
برهنه کردن. عریان کردن. معری کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجرد شود، تنها کردن. جدا ساختن. منفرد ساختن.
- خود را از خود مجرد کردن، سلب اراده از خود کردن. از حب ذات و هوای نفس رستن:
اگر راه حقت باید، ز خود خود را مجرد کن
ازیرا خلق و حق نبود به هم در راه ربانی.
سنائی
لغت نامه دهخدا