گردآمده و فراهم آمده. (ناظم الاطباء). فراهم آینده. (از منتهی الارب) (آنندراج). گردآینده. اجتماع کننده:... بر حلقۀ هر جمعی می گذشتم تا رسیدم به حلقه ای مجتمع و جماعتی مستمع. (مقامات حمیدی). جماعتی که مجتمع آن مقام و مستمع آن کلام بودند از فصاحت آن سیاقت و ملاحت آن ذلاقت تعجبها نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 99). شبی دارا و ابوالفوارس در خدمت سلطان مجتمع بودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 382). اینک همه مجتمعید بگویید و بر کلمه حق یک زبان شوید که آن که با برادر همدم بر یک طریق معاشرت مدتها قدم زده باشد و... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 255). این جهان و عاشقانش منقطع اهل آن عالم مخلد مجتمع. مولوی. تنی چند بر گفت او مجتمع چوعالم نباشی کم از مستمع. سعدی (بوستان). - مجتمعالهمه، که همتی واحد دارند. که همگی بر یک امر همت گماشته باشند: تاهمگنان مجتمعالهمه و متفق الکلمه گشتند که اهلیت و استحقاق سروری و خصایص بهتری و مهتری جز ناصرالدین سبکتکین را نیست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 24 و 25). ، توده شده و بر روی هم جمع شده. (ناظم الاطباء) ، رجل مجتمع، مرد به کمال قوت رسیده. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد به بلوغ رسیده و ریش درآورده. (ناظم الاطباء) ، مشی مجتمعاً، تیز رفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیز و با حرکتی شدید و با اندامی استوار رفت بی آنکه در راه رفتن او سستی باشد. (از اقرب الموارد)