جدول جو
جدول جو

معنی متنتن

متنتن(مُ تَ تِ)
کسی که دوستان را بگذارد و بااغیار بپیوندد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با متنتن

مانتن

مانتن
مورخ و یکی از کاهنان بزرگ مصر و معاصر بطلمیوس اول بود (قرن سوم پیش از میلاد و اوایل قرن چهارم) و در ایجاد هم آهنگی و اتحاد بین مذهب یونانیها و مصریهای قدیم کمکهای معنوی بسیار به وی کرد و بر اثر آن پرستشی ایجاد شد که به پرستش ’شاراپیش’ معروف گردید. تصور می کنند که اسم این مورخ مصری ’مرن تخوتی’ بوده یعنی محبوب رب النوع مصری که ’تت’ نام داشت. از کتاب این مورخ اکنون فقط قسمتهایی باقی مانده است. بعدها وقایعنگاران مسیحی و یهودی از نوشته های او استفاده کرده و مخصوصاً یهودیها آن را خلاصه کرده اند. این خلاصه حاوی فهرست تمام سلسله های فراعنۀ مصراست از اعصار قبل از تاریخ تا تسخیر ثانوی مصر به دست ایرانیها یعنی زمان اردشیر سوم هخامنشی. ’مانتن’ سی سلسله را با تعیین سنوات سلطنت آنها ذکر و تاریخ مصر را به سه قسمت تقسیم کرده است باید در نظر داشت که بعض اسناد مصری که بر اثر اکتشافات بدست آمده همه نوشته های او را تأیید نمی کند با این همه اطلاعاتی، مخصوصاً اطلاعاتی که راجع به دورۀ هخامنشی می دهد مفید و گرانبها است. (از ایران باستان ص 75). و رجوع به همین مأخذ ص 70، 74، 963، 1131، 1132 و 1134 شود
لغت نامه دهخدا

متنجن

متنجن
قسمی از خورش که از گوشت و روغن و آلو و قیسی و گردو و خلال بادام و پسته و خلال نارنج می سازند. (ناظم الاطباء). خورشی که از گوشت و روغن و پیاز سرخ کرده با انواع میوه های خشک چون گردو و آلو و گوجه برقانی و بادام و پسته و غیره سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). متنجان. و رجوع به مطنجن شود
لغت نامه دهخدا

متنتخ

متنتخ
به دشت درآینده، آن که از سر وی شپش جویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به غالیه و بوی خوش مالیده. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

متنان

متنان
صیغۀ تثنیه. دو تندی رگ پشت از دو جانب. یقال متناالظهر. مذکر و مؤنث هر دو می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به ’مَتن’ شود
لغت نامه دهخدا

منتن

منتن
بدبوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گنده. بدبو. (از غیاث) (از آنندراج). بویناک. گنده. گندا. متعفن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا