به قصد غافل شونده از چیزی و چشم پوشی نماینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خود را غافل می نمایاند. (ناظم الاطباء) : ای متغافل به کار خویش نگه کن چند گذاری چنین جهان به تغافل. ناصرخسرو. چونکه نخواهی ز پس شصت سال ای متغافل زتن خود حساب. ناصرخسرو. این همه مکر است از خدای تعالی منشین از مکرش ایمن ای متغافل. ناصرخسرو. در ایام صبی و روزگار اوایل عمر صاحب، به اصفهان کفشگری بود و اتفاقاً رهگذر صاحب به مدارس بر در دکان آن کفشگر می بود. هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت... بر صاحب بگشودی...صاحب از آن سخن و الفاظ متغافل می شد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92). و رجوع به تغافل شود