جدول جو
جدول جو

معنی متردم

متردم(مُ تَ رَدْ دِ)
جامۀ کهنه. (منتهی الارب). جامۀ کهنه و به پاره آمده. (آنندراج). جامۀ کهنه و جامۀ درپی کرده. (ناظم الاطباء) ، درپی کننده جامه را. (آنندراج). درپی کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تردم شود
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با متردم

متردم

متردم
جای درپی کردن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تردم شود
لغت نامه دهخدا

مترجم

مترجم
کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه می کند، کنایه از بازگو کننده، بیان کننده مثلاً این شعر مترجم احساسات شاعر است
مترجم
فرهنگ فارسی عمید

متقدم

متقدم
مقابلِ متاخِّر، کسی که در زمان پیشین زندگی می کرده است، در فلسفه دارای تقدم، پیشین، پیشی گیرنده، پیش افتاده
متقدم
فرهنگ فارسی عمید

مترجم

مترجم
ترجمه شده، مطلبی که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شده است
مترجم
فرهنگ فارسی عمید

متردد

متردد
کسی که در امری دچار شک و تردید باشد، دودل، رفت و آمد کننده
متردد
فرهنگ فارسی عمید