در بعضی ترکیبات به معنی مالیدن آید: گوشمال، خاکمال، (فرهنگ فارسی معین)، مشتق از مالیدن به معنی مالنده و لمس کننده و ساینده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند دستمال و رومال یعنی جامه ای که بر دست و روی می مالند و دست و روی را بدان پاک می کنند، (ناظم الاطباء)، در برخی ترکیبات به معنی مالنده آید: خشت مال، نمد مال، (فرهنگ فارسی معین)، مخفف مالنده: خشت مال، دست مال، دشمن مال، رومال، ریش مال، عدومال، کلاه مال، نمدمال، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در بعضی ترکیبات به معنی مالیده آید: پامال، حنامال، (فرهنگ فارسی معین)، مخفف مالیده: آب مال، پامال، پایمال، خاکسترمال، خاکشیر یخ مال، روغن مال، شیرمال، کف مال، گل مال، لجن مال، لگدمال، (یادداشت به خطمرحوم دهخدا)، مخفف مالان: سینه مال، کورمال، کورمال کورمال، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پر، ممتلی، مالامال، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به مالامال شود، شبه و مانند و مشابه، آرامی و استراحت، (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، قرعه، (ناظم الاطباء)، بخت آزمایی، (از فرهنگ جانسون)