جدول جو
جدول جو

معنی ماکو

ماکو
دست افزار جولاهگان که بدان جامه بافند، (برهان)، دست افزار جولاهان که ماشوره را در آن کنند و بدان جامه بافند، (آنندراج)، آلتی است آهنی جولاهگان رابه هندی آن را نال گویند، (غیاث)، مکو، (ناظم الاطباء)، مکوک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
در شتاب سیر بر چرخ قماش
صورت ماکو هلال آسا خوش است،
نظام قاری (دیوان البسه ص 43)،
وشیع، وشیعه، ماکوی بافنده، (از منتهی الارب)،
- ماکوزن، آنکه ماکو بکار برد، بافنده:
ز آغاز جبریل آهنجه کار
به فرجام ادریس ماکوزنش،
اثیر اخسیکتی (از آنندراج)،
- ماکونورد، از دست افزارهای بافندگی قدیم:
نیست بافنده کس به دست افزار
نه به ماکونورد و پا افشار،
شیخ آذری
لغت نامه دهخدا