معنی مأذنه گوی مأذنه گوی (خَ بَ کَ / کِ) مؤذن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گیرم که خروس پیرزن مرد یا مأذنه گوی را عسس برد نوبت زن صبح را چه افتاد کز کوس و دهل نمی کند یاد. نظامی (یادداشت ایضاً). و رجوع به مأذنه و مئذنه شود لغت نامه دهخدا