جدول جو
جدول جو

معنی لنگ کردن

لنگ کردن
(سَ گَ بَ تَ)
اعرج کردن. اعراج. (تاج المصادر بیهقی). پای کسی را شکستن یا بریدن یا خشک کردن. به صدمتی یا به ضربتی پای او را از کار انداختن:
پای داری چون کنی خود را تو لنگ
دست داری چون کنی پنهان تو چنگ.
مولوی.
، برجای ماندن یک یا چند روز در جایی گاه سفر. اقامت کردن در منزلی از منازل سفر. بیش از عادت توقف و مقام کردن. در جائی از سفر متوقف شدن. توقف کردن یک شب و بیشتر چاروادار و مسافر در عرض راه. در اثنای سفر در جایی مقام کردن. گویند در فلان کاروانسرا قافله چند روز لنگ کرده است. (آنندراج).
- لنگ کردن کاری، وقفۀ غیرعادی در میان کار آوردن. تعطیل کردن
لغت نامه دهخدا