جدول جو
جدول جو

معنی لقیط

لقیط
(لَ)
از زمین برگرفته، نوزادۀ برزمین افکنده و جز آن. (منتهی الارب). بچۀ افکنده و جز آن که بردارند او را. (منتخب اللغات). بچه ای که در راه افتاده یافته باشند و آن را از زمین برداشته باشند. (غیاث). فرزند افکنده. و رجوع به حمیل شود. بکوی افکنده. کوی یافت. ج، لقطاء. (مهذب الاسماء). یافته شدۀ در سر راه. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لقیط، فعیل به معنی مفعول و مشتق از لقط بر وزن نصر است و آن به معنی برداشتن چیزی است از زمین، خواه آن چیز دیده شده یا دیده نشده باشد وگاه باشد که این عمل از روی قصد و اراده واقع شود کمافی المقیاس (کذا). پس لقیط، شی ٔ برداشته شده از زمین باشد و شرعاً کودکی است مجهول النسب که او را بر زمین افکنده باشند از بینوائی یا خوف از هتک ناموس کذا جامع الرموز - انتهی. جرجانی گوید: هو بمعنی الملقوط، ای المأخوذ من الارض و فی الشرع اسم لمایطرح علی الارض من صغار بنی آدم خوفاً من العبله او فراراً من تهمه الزناء. (تعریفات). حرامزاده. (مهذب الاسماء).
لقیط کردی فرزند خویش و میدانی
که شعر باشد فرزند شاعران حق و داد
لقیط بود که فرزند خویش کرد لقیط
که داند این ز که ماند و که داند او ز که زاد.
سوزنی.
، (اصطلاح فقه) در اصطلاح فقه، انسان گم شده ای که متکفلی ندارد و خود نیز نمیتواند مستقلاً زیست کند. ملتقطموظف است حفاظت و تربیت لقیط را عهده دار شود، لقیط دارالحرب، آنچه در جبهۀ جنگ یابند از بنده و کالا و جز آن، چاه کهنۀ عادی که ناگاه برافتد و واقع شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا