جدول جو
جدول جو

معنی لقمه خلیفه

لقمه خلیفه
(لُ مَ / مِ یِ خَ فَ / فِ)
بزماورد. زماورد. نرگس خوان. نرگسه خوان. لقمۀ قاضی. نواله. میسر. مهنّا. نرجس المائده. کام. حلوائی لطیف. نوعی از حلوا به غایت نفیس. (غیاث). و رجوع به بزماورد شود:
کآن لقمۀ خلیفه که از دست اوخوری
لوزینه ای است خردۀ الماس در میان.
خاقانی.
موز بالقمۀ خلیفه براز
رطبش را سه بوسه برده به گاز.
نظامی
لغت نامه دهخدا