جدول جو
جدول جو

معنی لرزانیدن

لرزانیدن
(خُ بِ دِ شِ کَ تَ)
ارعاد. (تاج المصادر). ترعیش. (زوزنی). ارعاش. (منتهی الارب). ارجاد. (تاج المصادر). نفض. فشاندن. افشاندن. تلتله. (منتهی الارب). قرقفه. (منتهی الارب). شیبانیدن. (برهان). شیوانیدن. لرزاندن:
دست کو لرزان بود از ارتعاش
وانکه دستی راتو لرزانی ز جاش.
مولوی.
زان پشیمانی که لرزانیدیش
چون پشیمان نیست مرد مرتعش.
مولوی.
اقضام، لرزانیدن و جنبانیدن شتر زنخ خود را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا