جدول جو
جدول جو

معنی لحیه

لحیه
(لِحْ یَ)
ریش. محاسن شعر الخدین و الذقن. ج، لحی ̍، لحی ̍. (منتهی الارب). لحوی منسوب بدان است. (آنندراج). و هما لحیتان: اللحیه لیه ما لم تطل من الطلیه:
لحیۀ طاهر بن ابراهیم
لحیه ای هست ازدر تعظیم.
؟ (از تاریخ بیهقی ص 127).
- اظهار لحیه، نمودن که او نیز میداند. عرض لحیه.
- تخلیل لحیه، تنک کردن ریش و آب بزیر آن رسانیدن در وضوء.
- عرض لحیه، اظهارلحیه.
- لحیه طراز، آرایش دهنده ریش:
همه دزدان گنج دین تواند
این سلف خوارگان لحیه طراز.
سنائی
لغت نامه دهخدا