گفتن کسی را سخنی که او فهمد و بر دیگران پوشیده ماند. (منتهی الارب). رساندن به کسی یعنی گفتن و فهماندن بدو بی آنکه دیگری فهم کند. سخن سربسته گفتن که جز مخاطب فهم نکند. (تاج المصادر) ، میل کردن به کسی. (منتهی الارب). چسپیدن به کسی (یعنی میل کردن) (تاج المصادر) ، خطا کردن در خواندن و در اعراب. (منتهی الارب). خطا کردن. (تاج المصادر). لحون. لحن. لحانه. لحانیه. (منتهی الارب) : گویند لحن فی کلامه، ای اخطاء. (منتهی الارب). بیوکندن اعراب. (زوزنی) ، آواز گردانیدن: یقال لحن فی قرائته اذا طرب بها و غرّد. (منتهی الارب). سراویدن (شاید، سرائیدن یا صورتی از آن) در خواندن. (تاج المصادر) ، تعریض کردن در سخن و منه: خیر الحدیث ماکان لحناً، ای مایتکلم بشی ٔ و یراد غیره. (منتهی الارب). گفتن چیزی و غیر آن اراده کردن. (منتخب اللغات)