جدول جو
جدول جو

معنی لت کردن

لت کردن(سَ زَ دَ)
سیلی زدن. (از تحفۀ اهل بخارا). زدن: هرگاه که گشنه یا تشنه می شده اند به مقابر اهل اﷲ میرفته اند و آن گرز را لاینقطع بر آن قبور میزده اند که مرا نان و آب ده... یک نوبت... پیش از آنکه به آن محل (مقابر اهل اﷲ) برسند آن بزرگ (صاحب قبر) بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و می آید که ما را لت کند. (مزارات کرمان ص 132). فرمود تا عبدالرحمن را بزدند و چندان لت کردند چنانکه بیفتاد گفتی جان در قالب نداشت. (ترجمه اعثم کوفی ص 129)، مضروب کردن یعنی زدن مهره در نرد و شطرنج.
- لت کردن سویق، آشوردن آن: سویق حاف، پست لت ناکرده.
- لت کردن ورق (در اصطلاح چاپخانه) ، یک صفحه کردن ورق
لغت نامه دهخدا