نوعی پای افزار که رویۀ آن را ازریسمان و نخ پرگ یعنی ریسمانهای پنبه ای بافته و زیره یا ته آن را گاه از چرم و بیشتر از لته های بهم فشرده و درهم کشیده سازند. نوعی از کفش است و آن را کفش جامگی نیز گویند. (برهان قاطع). صاحب بهار عجم به نقل از فرهنگ قوسی گوید منسوب به گیو گودرز است و گیو آن را در هنگام سرگردانی در توران زمین ترتیب داد. و نیز گوید کفش نمدینی است که از ساق تا کعب پا برسد ومخصوص شبروان و عیاران است. اما این تعریف و گفته اساسی ندارد. جمجم. (برهان قاطع). پای افزاری که زیرآن از لته و بالای آن از ریسمان باشد. چم چم. (برهان) : درویش گیوه در پا، نماز می گزارد... دزدی طمع در گیوۀ او بست. گفت با گیوه نماز نباشد درویش دریافت گفت اگر نماز نباشد گیوه باشد. (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 160). شیخ گیوه ای در خانه می داشتند که چون در خانه بودندی در پای می کردند.... گیوه برمی گشت در مقابل پای ایشان. (مزارات کرمان ص 88). غیر نعلین و گیوه و موزه غیر مسحی و کفش و پای اوزار. نظام قاری (دیوان ص 23). صد کفش و گیوه در طلبش بیش میدرم چون آرزوی موزۀ بلغار میکنم. نظام قاری (دیوان ص 26). گیوه را اقسام است و از آن جمله: - گیوۀ آجده، که زیرۀ آن از چرم نرم است اما سطح آن به ریسمان آژده است. - گیوۀ کرمانشاهی، که نوک پهن است و زیر چرم ستبر. - گیوۀ ملکی، گیوه ای که نوکی باریک و برگشته دارد