جدول جو
جدول جو

معنی گیرانیدن

گیرانیدن
(شُ دَ)
به معنی گیراندن. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). گرفتن فرمودن. (ناظم الاطباء) : چون از طایفۀ عرب ترکتازی به سپاه عجم واقع میشد مشایخ ایشان را گیرانیده روانۀ خراسان و والی حویزه را رخصت انصراف داد. (جهانگشای نادری از فرهنگ نظام).
- درگیرانیدن،گیرانیدن. رجوع به گیرانیدن شود.
- ، به اشتعال درآوردن و شعله ور ساختن، چون درگیرانیدن زغال و آتش: درحال آتش درگیرانید و پاره ای آرد آورده بودخمیر کرد تا ایشان را چیزی سازد. (تذکره الاولیای عطار). رجوع به گیراندن شود
لغت نامه دهخدا