جدول جو
جدول جو

معنی گوژ

گوژ
خمیده، خوهل، کج، چفته، دوتا، گوز، کوز، دوتو، به خم، کمانی، احدب، اهتاء، احجن، (منتهی الارب) :
چو چوگان کند گوژ بالای راست
ز کار زنان چند گونه بلاست،
فردوسی،
بیامد پرامّیددل پهلوان
زبهر پسر گوژ گشته نوان،
فردوسی،
مرا روزگار این چنین گوژ کرد
دل بی امید و سری پر ز درد،
فردوسی،
میران بر او همچو الف راست برآیند
گردند ز بس خدمت او گوژتر از دال،
فرخی،
گفتم که گوژ کرد مرا قدت ای رفیق
گفتا رفیق تیر که باشد به جز کمان ؟
فرخی،
حاسدم گوید چرا بر من به یک گفتار من
گوژ گشتی چون کمان و تیر گشتی در کمین،
منوچهری،
بر سیب لعل و رخ برگ زرد
تن شاخ کوژ و و دم باد سرد،
اسدی (گرشاسب نامه ص 24)،
ز اشک دیده در آبم چو شاخ نیلوفر
کبودسینه و لرزان و زرد و گوژ و نزار،
مسعودسعد،
پشت دلم از بس که جفا کردی و جنگ
چون زلف تو کوژ گشت و چون چشم تو تنگ،
ادیب صابر،
چو گندم گوژ و چون جو زردم از تو
جوی ناخورده گندم خوردم از تو،
نظامی،
بزن تیری بدین گوژ کمان پشت
که چندین پشت بر پشت تو را کشت،
نظامی،
،
همان گوز است که باد اسفل باشد، (آنندراج)، زنبورعسل، کبت، نحل، رجوع به گوژانگبین شود
لغت نامه دهخدا