گواه گرفتن. شاهد گرفتن. اشهاد. (زوزنی). استشهاد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) : سوگند خورد چرخ که با او وفا کند بر خویشتن فریشتگان را گواه کرد. سعدی (از آنندراج). وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 115)