این لفظ را بجای خاموش کردن استعمال کنند، چنانکه گویند: چراغ را گل کن، یعنی خاموش کن. (برهان). با لفظ شمع و چراغ بمعنی خاموش کردن و شدن. (غیاث) (آنندراج) ، روشن شدن چراغ، روشن کردن چراغ: افتاد نگاهش به لب و عارض جانان پروانه گمان برد که گل کرده چراغی است. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). ، فائده دادن. (آنندراج) : پروانه خس و هوا شرربار پرواز چه گل کند در این کار. ابوالفیض فیاضی (از آنندراج). ، نمودار شدن. (برهان) (غیاث). ظاهر شدن. (برهان) (غیاث) (آنندراج). در تداول امروز در این معنی گویند: دیوانگیش گل کرد. جنونش گل کرد. مستی او گل کرد. عشقش گل کرد. طمعش گل کرد: هزار حیف که گل کرد بینوایی ما به چشم آبله آمد برهنه پایی ما. ملاطاهر غنی (از آنندراج). ، بطور کنایه بمعنی تأثیر کردن. طرف تحسین و تمجید واقع شدن: شعرش سخت گل کرد. تألیف او در هند گل کرد