سرکش. (برهان). عنان بریده. لجام گسیخته: چنان دید کز تازیان صدهزار هیونان مست و گسسته مهار. فردوسی. به چنگ اندرون گرزۀ گاوسار بسان هیونی گسسته مهار. فردوسی. غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب. صائب. ، بی قید و سخت ستهیده که به عربی خلیعالعذار گویند. (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی) : میان عالم و جاهل همین قدر فرق است که این کشیده عنان است و آن گسسته مهار. ظهیر فاریابی. ، ستیزنده، سخن ناشنوده. (برهان). ورجوع به مجموعۀ مترادفات ص 300 و گسسته لجام و گسسته لگام و گسسته عنان شود