آنچه بگزد با نیش یا دندان: دو مار بد گزنده بر دو لب تو دوسان زآن قلیۀ چو طاعون زان نان همچو نخجد. منجیک. مناز بر دم دنیا که کژدمش بگزدت ز کژدمش به حذر باش کش گزنده دمست. ناصرخسرو. از دور نگه کنی سوی من گویی که یکی گزنده مارم. ناصرخسرو. گفتم زمین سیم. گفت جای گزندگان است. (قصص الانبیاء ص 5). دیدم که زبان سگ گزنده ست دندان جفاش از آن شکستم. خاقانی. ، سوزنده: گزنده گشت چه چیز؟آب چون چه ؟ چون کژدم خلنده گشت همی باد چون چه ؟ چون پیکان. فرخی