معنی گزند کردن
- گزند کردن (کَ دَ)
- آسیب رساندن. ضرر زدن. ضور. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ضیر. (دهار) (منتهی الارب). ضر. (منتهی الارب) : آتش گرد او میگردید و گزند نمیکرد. (تفسیر ابوالفتوح).
ضعیفان را مکن بر دل گزندی
که درمانی بجور دردمندی.
سعدی (گلستان).
نه آفتاب مضرت کندنه سایه گزند
که هر چهار بهم متفق شوند ارکان.
سعدی
