جدول جو
جدول جو

معنی گزک

گزک
(شَ / شِ)
هرچیز که بدان تغییر ذائقه کنند. (برهان). مزه که شرابخواران برای تغییر ذائقه خورند چون کباب و پسته و بادام و سیب و انار و مانند آن. (آنندراج) :
عشق تو خمیرمایۀ سستی ماست
نوباوۀ دردت گزک مستی ماست.
میر عبدالباقی تبریزی.
ساقیا می اگرم خواهی داد
گزکش لعل لب میگون است.
؟ (از آنندراج).
، سرمازده. (برهان) ، نوبت. بار. دفعه. کرت. مرتبه. مخصوصاً نوبت آب در زراعت. (یادداشت مؤلف) ، مرضی مشهور که به عربی تشنج خوانند. (رشیدی). کزاز. (بحر الجواهر) ، گزیدگی. (رشیدی)
جا یا حالتی که از آن جا بتوان به شأن و عقیده یا عمل کسی حمله کرد یا مقصود خود را بعمل آورد. آن جای که خصم را توان مغلوب ساخت. نقطۀضعف: گزکی پیدا کردن و به دست آوردن. گزک به دست کسی افتادن. گزکش را به دست آوردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا