هرچیز که بدان تغییر ذائقه کنند. (برهان). مزه که شرابخواران برای تغییر ذائقه خورند چون کباب و پسته و بادام و سیب و انار و مانند آن. (آنندراج) : عشق تو خمیرمایۀ سستی ماست نوباوۀ دردت گزک مستی ماست. میر عبدالباقی تبریزی. ساقیا می اگرم خواهی داد گزکش لعل لب میگون است. ؟ (از آنندراج). ، سرمازده. (برهان) ، نوبت. بار. دفعه. کرت. مرتبه. مخصوصاً نوبت آب در زراعت. (یادداشت مؤلف) ، مرضی مشهور که به عربی تشنج خوانند. (رشیدی). کزاز. (بحر الجواهر) ، گزیدگی. (رشیدی) جا یا حالتی که از آن جا بتوان به شأن و عقیده یا عمل کسی حمله کرد یا مقصود خود را بعمل آورد. آن جای که خصم را توان مغلوب ساخت. نقطۀضعف: گزکی پیدا کردن و به دست آوردن. گزک به دست کسی افتادن. گزکش را به دست آوردن. (یادداشت مؤلف)