درد و رنج. غم و اندوه: همه مهتران پیش باز آمدند پر از درد و گرم و گداز آمدند. فردوسی. پس آگاهی آمد بسوی گراز کزو بود خسرو به گرم و گداز. فردوسی. بدان تا بآرام بر تخت ناز نشینیم بی رنج و گرم و گداز. فردوسی. چو یزدان بدارد ز تو دست باز همیشه بمانی به گرم و گداز. فردوسی. ز انچه داری نصیب نیست ترا جز شب و روز رنج و گرم و گداز. ناصرخسرو. پیشت بپای صد صنم چنگساز باد دشمنت سال و ماه به گرم و گداز باد. منوچهری. که را بیش بخشد بزرگی وناز فزونتر دهد رنج و گرم و گداز. (گرشاسب نامه)