ملولی. اندوهگنی. دل تنگی که آثار آن بر روی پیدا باشد. انقباض، در مقابل انبساط: روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر. فرخی. ، سد شدن. بستن: و حیض بسته و گرفتگی بول بگشاید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). با ترکیبات ذیل آید و معانی متعدد دهد: - گرفتگی آسمان، ابری و مهی بودن آن. - گرفتگی آواز، همهمه. (منتهی الارب) : سپستر گرفتگی در آواز پدیدآید و آن گرفتگی را به تازی غنه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - گرفتگی بینی، سدّه. (زمخشری). - گرفتگی تنبوشه، بستن آب راهه. - گرفتگی خورشید، کسوف. - گرفتگی دریا، مه آلود بودن آن. - گرفتگی دل، اندوه و غم داشتن. - گرفتگی زبان، ترته. (منتهی الارب). - گرفتگی زغال، حالتی است که از زغال سرخ نشده دست دهد. - گرفتگی سینه، راه تنفس بسته شدن و به سختی نفس کشیدن. - گرفتگی قلب، کنایه است از در نهایت غم و اندوه بودن. - گرفتگی کوه، آنگاه که ابر و بخار در کوه پیچیده و کوه ناپدید شود. - گرفتگی ماه، خسوف: یا او را (ماه را) بر آن حال گرفتگی مکث باشد، ای درنگ مدتی یا نبود. (التفهیم). - گرفتگی هوا، مه آلود بودن آن. ابری بودن هوا