کنایه از بخیل و ممسک باشد. (برهان) (غیاث) (انجمن آرا). حریص: مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم کس چومن مرغ در حصار نکرد. خاقانی. ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت. سعدی. این گرسنه چشم بی ترحم خود سیر نمیشود ز مردم. سعدی. ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت. سنجر کاشی (از آنندراج). ، مردم فقیر و گدا. (برهان) (غیاث) (انجمن آرا) ، کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. (برهان) : این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند. باقر کاشی (ازآنندراج)