آنچه گردن را بندند. آنچه به دور گردن حلقه شود. غل ّ. مخنقه. (منتهی الارب) ، گلوبند. عقد. نام زیوری. (آنندراج). قلاده. (ترجمان القرآن). وشاح. (دهار). سمط. لعطه. معنقه. طوق. عصمه یا عصمه. (منتهی الارب) : گفت من از هودج بیرون آمدم و به وضو ساختن مشغول شدم و باز به هودج شدم، دست به گردن بند کردم نیافتم. (قصص الانبیاء ص 227)