مجازاً بمعنی تقدیر. قضا. بازیهای چرخ. حوادث نامطلوب: ببینیم کز گردش روزگار چه بندد بدین بند نااستوار. فردوسی. ز یزدان بترس و ز ما شرم دار نگه کن بدین گردش روزگار. فردوسی. این برنا را که از فرزندان ملوک است و گردش روزگار او را دریافته است ببر و بدانچه خدا ترا داده است انباز کن. (تاریخ بخارا)