معنی گرد برانگیختن
- گرد برانگیختن (زَ مَ دَ)
- غبار برآوردن. گرد پراکندن. اغبار. (منتهی الارب). ایقاظ. (تاج المصادر بیهقی). اعتکاب. (منتهی الارب) :
برانگیختم گرد هیجا چو دود
چو دولت نباشدتهور چه سود.
سعدی (بوستان).
، نیست و نابود کردن. دمار از روزگار کسی برآوردن:
تو با شاه چین جوی ننگ و نبرد
ز کشورخدایان برانگیز گرد.
فردوسی
