در پهلوی گوربک. جانوری است از تیره گربه از رستۀ گوشتخواران که در غالب خانه ها هست. چنگالها، دندانها و نیش بسیار تیز دارد در هر آرواره ای دارای شش دندان پیشین، دو نیش و نیش آسیاست. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام حیوانی است معروف و به عربی سنور خوانند. (برهان) (آنندراج). هرّ. هرّه. دله. دلق. خیطل. پوشک. قط. ابوغزوان. (دهار). ابوشماخ. ابوعروان. ابوالهیثم. ام خداش. (المرصع). پیچا. (در تداول دیلمان و گیلان) : به گربه ده و بغلبه سپرز و خیم همه وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن. کسائی. همی گفت اگر ناودانی بجای ببینم وگر گربه ای در سرای... فردوسی. همی گربه از خانه بیرون کند یکایک همه ناودان برکند. فردوسی. چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست آنراست نیکبختی کو را چنین پدر نیست. ناصرخسرو. گربه گرچه بزیر بنشیند موش را سر بگردد اندر جنگ. ناصرخسرو. طمع کی گربه در انبان فروشد که بخل امروز با سگ در جوال است. انوری. تو کشان زلف و من چو گربه بر آن سنبل دلنوازمی غلطم. خاقانی. زادۀ طبع منند اینان که خصمان منند آری آری گربه هست از عطسۀ شیر ژیان. خاقانی. من جسته چو باغبان پس این نبشته چو گربه در پی آن. خاقانی. از پی گربه دویدند و گریخت کودک از ترس عتابش رنگ ریخت. مولوی. یکی گربه در خانه زال بود که برگشته ایام و بدحال بود. سعدی. گربۀ مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از زمین برداشتی. سعدی (صاحبیه). مژدگانی که گربه عابد شد عابد و زاهد و مسلمانا. عبید زاکانی. ج، گربگان: وز آن پس همه گربگان را بکشت دل کدخدیان از او شد درشت. فردوسی. ترکیب ها: - پنجه گربه. تره گربه. شترگربه. کله گربه (لقمۀ بزرگ). گه گربه. مخمل گربه (نوعی مخمل با پود دراز). ، نام گیاهی است. (برهان). - امثال: به دعای گربۀ سیاه باران نمی آید. به گربه گفتند فضله ات درمان است به خاک کرد. گربه آمد و دنبه ربود. گربۀ خانه هم باید مقبول باشد. گربه در دکان شیشه گر: در سینۀ عدوی تو کینت بتر بود زآن گربه ای که شیشه گر اندر دکان بود. عمادی شهریاری (از امثال و حکم دهخدا). گربه دستش به دنبه نرسید گفت گنده است. گربۀ دنبه دیده. (جامع التمثیل). گربه را بر موش کی بوده ست مهر مادری. سنایی. گربه را در حجله باید کشت (یا) گربه را پای حجله کشند. گربه را سه تکه اندازۀ گوشش. گربه روغن میخورد و بی بی دهان مرا بو میکند. گربه که به تنگنا افتد چشم آدمی را برآرد. گربه گشنیز خورد گرسنه همه چیز. (شاهد صادق). گربه هفت بار جای بچه هایش را عوض میکند. گربه هفت جان دارد. گربه همه شب به خواب بیند دنبه: گفت در ره موسیم آمد به پیش گربه بیند دنبه اندر خواب خویش. مولوی. مثل گربه به روی کسی براق شدن. مثل گربۀ دزد. مثل گربه عزیز بی جهت. مثل گربه کوره. مثل گربۀ مرتضی علی از هر دست بیندازندش با پا به زمین می آید. مثل گربۀ نوروزی. مثل موش وگربه. همه شب گربه موش را به خواب بیند