معنی گرانبار گشتن
- گرانبار گشتن (زَ تَ)
- سنگین شدن. سنگین گردیدن:
تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار
بابار گران خفتن از اخلاق حمار است.
ناصرخسرو.
مرا کآیم از کاه برگی ستوه
چه باید گرانبار گشتن چو کوه.
نظامی.
، بارور شدن درخت و امثال آن و سنگین شدن:
پس چونکه سرافکنده و رنجور بمانده ست
هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار.
مسعودسعد
