جدول جو
جدول جو

معنی کیک

کیک
مردمک چشم، کاک، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 257)، مردمک دیده، به این معنی و به معنی بعد امالۀ کاک، (فرهنگ رشیدی)، مردمک چشم را هم می گویند، (برهان) (آنندراج)، ممال کاک، (حاشیۀ برهان چ معین)، کاک، مردمک چشم، مردم، مردمه، مردمک، ببه، ببک، نی نی، تخم چشم، انسان عین، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خشمش آمد و هم آنگه گفت ویک
خواست کو را بر کند از دیده کیک،
رودکی،
به روز معرکه بانگشت گر پدید آید
ز خشم برکند از دور کیک اهریمن،
منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 257)،
، آدمی، (فرهنگ رشیدی) (آنندراج)، به معنی مردم است که آدمی باشد، (برهان)، ممال کاک، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به کاک شود
لغت نامه دهخدا