کیفر بردن. به جزای عمل خود رسیدن. مجازات یافتن. مکافات دیدن: در فروبست آن زن و خر را کشید شادمانه، لاجرم کیفر کشید. مولوی (مثنوی). رجوع به کیفر بردن شود. - کیفر از کسی کشیدن، وی را به جزای عمل خود رساندن. مجازات کردن: سپاس جهاندار بگذار ورنه به کفران نعمت کشند از تو کیفر. هندوشاه نخجوانی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)