جدول جو
جدول جو

معنی کیفر کشیدن

کیفر کشیدن
(مَ دَ)
کیفر بردن. به جزای عمل خود رسیدن. مجازات یافتن. مکافات دیدن:
در فروبست آن زن و خر را کشید
شادمانه، لاجرم کیفر کشید.
مولوی (مثنوی).
رجوع به کیفر بردن شود.
- کیفر از کسی کشیدن، وی را به جزای عمل خود رساندن. مجازات کردن:
سپاس جهاندار بگذار ورنه
به کفران نعمت کشند از تو کیفر.
هندوشاه نخجوانی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا